٬ اگر مي خوابيدي
و اگر در خوابت
رويايي مي ديدي
و اگر در رويايت
به بهشت مي رفتي
و در بهشت گلي عجيب و زيبا مي چيدي
و در هنگامي که بيدار مي شدي
آن گل را در دستت مي ديدي
آنوقت چه؟ ٬
Sarapary
Friday, May 31
تو دنيا چه خبره؟ هيچ معلومه؟...
اينو بخونين!
Wednesday, May 29
اعتماد و توکل رايحه ايست که از گل عشق بر ميخيزد...تنها از طريق شهامتي که عشق مي دهد ؛انسان مي تواند با همه وجودش توکل کند...
تکيه بر تقوي و دانش در طريقت کافريست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بايدش.........
Tuesday, May 28
مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است...
مولوي
من مفسر قرآن نيستم و اصلا توي اون درجه از علم و آگاهي خودم رو نمي بينم که بخوام الان به عمق مفاهيم اين کتاب بزرگ برسم..اما از اونجايي که اين کتاب براي همه ماست و بر تک تک ما نازل ميشه گاهي مي تونيم استنباط هايي از سخن بزرگي داشته باشيم...
حس من از اين بيت زيبا اين هست که مولوي مي خواسته با اين شعر معني کلمه جهنم
که در قرآن اومده رو تفسير کنه و چه زيبا اين کارو کرده آدمو مست ميکنه با اين شعرش...خوشا به احوالش ...خوشا به مقامش...خوشا عمق فهمش...
Monday, May 27
Sunday, May 26
دعا کرديم که بماني ؛ بيايي کنار پنجره؛ باران ببارد
و باز شعر مسافر خاموش خود را بشنوي:
اما دريغ که رفتن راز غريب همين زندگي است.
رفتي پيش از آنکه باران ببارد....
Saturday, May 25
شايد وقتي مادر صورت بچه اش را مي شويد ؛ بچه لگد بزند و فرياد بکشد.اما از ديدگاه مادر ؛ عملي مهرآميز براي شستن ناپاکي است.
به همين ترتيب بيشتر رويدادهايي که آنها را بد اقبالي يا حتي مکافات الهي مي خوانيم ؛ براستي زاييده شفقت است زيرا خدا همواره براي تصحيح عدم تعادل ها رحيمانه ترين راه را برميگزيند. اين ما هستيم که اين عدم تعادلها را بوجود مي آوريم ؛ تا خدا براي نجات دادنمان از بداقبالي هاي ژرفتر آنها را پاک کند.
جويندگان کساني هستند که مي کوشند تناقض ظاهري ٬ بي اعتنايي ٬ و ٬ عشق ٬ خدا را حل کنند...
جان خواهان ديدارمان است
نبايد حالت تدافعي بگيريم...
هر گاه جستجو مي کنيم از دل خود آغاز کنيم.
دل خانه حقيقت است....
Friday, May 24
اين دو روز رفته بودم سفر...گلاب گيري قمصر کاشان... سر راه بردنمون يه تيکه با صفا از خاک بهشت ...يه جاي عجيب که تو روياها ميشه ديد...امامزاده علي عباس و گلاب گيري روح سارا پري...
عطر لطيف يک فرهنگ عميق...دستان سرشار از خواهش.. دلهاي پر از عشق...مردمي خالي از سواد ظاهر و لبريز از صفاي درون...ضريح طلايي که زير دستان گره خورده تو ميطپد و با هر طپيدن موج پر انرژي هزاران دعاي از سر خلوص مردمان را در رگهايت
جاري مي سازد...
Wednesday, May 22
وقتي مامان خونه نيست ؛خونه يه چيزي کم داره...وقتي بابا دير مياد خونه يه چيزي يا بهتر بگم همه چي تو زندگي کمه...اگه برادرم يه روز خونه نباشه همه فرمولهاي دنيا به هم ميريزه ...اگه بابک هر روز برام نامه نمي داد آسمون هميشه ابري بود...اگه مادر بزرگم تو اين دنيا نباشه کلي از گرمي کره زمين کم ميشه...واي که چقدر همه چي تو زندگي سر جاشه...حتي اگه همه اينايي که گفتم يه جور ديگه بود...
اي خداوندي که گره کارهاي فروبسته به تو گشوده ميشود و سختيها به تو آسان مي گردد؛اي خداوندي که از تو خواهند رهايي از تنگناها را و يافتن آسودگي.
تويي آن که در مهمات بخوانند و در سختيها به او پناه جويند.هيچ بلايي از سر ما نرود جز آنکه تواش براني و هيچ اندوهي از دل ما رخت نبندد مگر آنکه تواش از ميان برداري .
نيايش هفتم
Tuesday, May 21
درس ۱۴
کيمياگران بر آنچه از دست رفته حسرت نمي خورند؛زيرا فقط چيزي را مي توان از دست داد که غير واقعي است.
همه چيز را از دست بدهيد ؛ آنچه راستين است همچنان پابرجا خواهد ماند.
در دل ويراني و مصيبت ؛ گنجهاي نهفته مدفون است .
وقتي ميان خاکستر ها جستجو مي کنيد ؛ نيک بنگريد....
در پرتو اعتماد - که به مرور زمان افزايش خواهد يافت - در خواهيم يافت که فرزند برکت يافته کائنات هستيم : يکسر ايمن و تماما مورد حمايت و محبت....
I'm Nobody! who are you?
Are you - Nobody - Too?
Then there's a pair of us.
Don't tell ! They'd advertise - you know !
How dreary - to be - somebody !
How public - like a Frog -
To tell one's name - the live long June -
To an admiring Bog !
"Emily Dickinson"
Monday, May 20
و اما درباره فيلم Rain Man به مناسبت ديدن مجدد آن:
زندگي چيزي نيست که لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود...
Sunday, May 19
بعد از اينکه سالها از تبعيد ميلان کوندرا گذشت و بلوک شرق از هم پاشيد براي يک کنفرانس او را به کشور دعوت کردند ؛در جواب دستيارش را همراه با يک پيام فرستاد:
آقاي کوندرا دعوت شما رو قبول نکردند و گفتند ترجيح ميدهم ماهي کوچک در اقيانوسي بزرگ باشم تا نهنگي در يک حوضچه..
مي دونيد منظورش چي بود؟
(مراجعه شود به حس غريب مرغ مهاجر)
Saturday, May 18
درد را به که بگوييم؟ اين مطلب دلنشين و صميمي از ٬بچه جنوب شهر٬ رگه هاي اميد را در دلم زنده کرد...چرا بايد بترسم از اينکه يک مسلمانم؟ چرا خانواده..اجتماع ..دنيا ..نمي خواهند من دينم را که شخصي ترين مسئله وجودي من است خودم انتخاب کنم؟چرا با پاپوش دوختن براي ذهن من مي خواهيد به زور از آنچه هستم دورم کنيد...من انتخاب کرده ام که يک مسلمان باشم نه به خاطر سياست ..نه بخاطر مصلحت...نه از ترس...نه بخاطر تلقينات هيچکسي...
من آنرا يافتم و اکنون چيزي نمي تواند آنرا از من بازپس بگيرد...نه حکومت نه سياست نه خجالت...
اگر حرفي براي گفتن داريد با متانت مطرح کنيد ؛اگر هدف فحش را به يک عقيده کشيدن است...موسي به دين خود عيسي به دين خود ...ما را به خير و شما را به سلامت...
و ياد همه ما باشد که اين جهان تنها يک خدا دارد که براي همه ما خدايي مي کند...
سالها دل طلب جام جم از ما مي کرد
وآنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي کرد
Friday, May 17
کاش قدر نفسهامو مي دونستم..قدر لحظاتي که اکسيژن رو ميکشم تو ريه هام و بعد حباب هاي آبي گذشته هاي دور و نزديک رو مي فرستم بيرون.. قدر همه لحظه هايي تو ٬اکنون٬؛ توي ٬بودنم٬ گم ميشم ...قدر لحظه هايي که توشون فقط نفس مي کشم...نفس کشيدن شريف ترين نشانه بودن من ...کاش هميشه فقط تو لحظه ٬بودنم٬ حضور داشتم ...نه ترس از آينده نه حسرت بر گذشته...با ثانيه ها مي آميختم ... زمان رو از زندگيم حذف مي کردم ... زيبا تر از بودن هم کاري هست براي انجام دادن؟
به من بياموز فلسفه حياتم را...
من هنوز شاگرد کلاس اول طبيعت هستم...
ترا دوست دارم
Thursday, May 16
بسوي پروردگارتان برگرديد و خود را تسليم آغوش پر مهر او کنيد .
قرآن کريم
برخيز تا بعهد امانت وفا کنيم
تقصيرهاي رفته به خدمت قضا کنيم
بيمغز بود سر که نهاديم پيش خلق
ديگر فروتني بدر کبريا کنيم
چند آيد اين خيال و رود در سراي دل
تا کي مقام دوست بدشمن رها کنيم ؟
سعدي
قايقي خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب...
دور خواهم شد ازين شهر غريب
که در آن هيچ کسي نيست که در بيشه عشق
قهرمانان را بيدار کند.
دور بايد شد؛ دور...
مرد آن شهر اساطير نداشت....
زن آن شهر به سرشاري يک خوشه انگور نبود...
پشت درياها شهري است
که در آن پنجره ها رو به تجلي باز است
دست هر کودک ده ساله شهر؛ شاخه معرفتي است
خاک ؛ موسيقي احساس ترا مي شنود
پشت دريا ها شهري است!
قايقي بايد ساخت...
Wednesday, May 15
اينو براي دوستاني که نويسنده مطالبي نظير مطالب وب لاگهاي اسلام شناسي ؛ پرواز۳۰۰۰؛ گيس گلاب و ... هستند اينجا ميارم به اميد روزي که به دور از هر گونه تعصب و نفرت فکر کنيم...
چرا؟؟؟؟
Tuesday, May 14
امشب شام خورش کدو داريم...فردا نهار خورش قيمه...پس فردا قرمه سبزي...ماه ديگه اين موقع مي خوايم کباب درست کنيم...راستي عکس شوهرمو ديدي؟ قدش يک و هشتاد سانت...اين دستبند و هم که ميبيني اون برام خريده ۳۶۵ هزار تومن...خيلي سليقشو دوست دارم ...تازه فکر کن بوفه اي که اونا داشتن فقط ۳ ميليون تومان بود ...خونه شون هم تو خيابون فرشته اس...باباش اينقدر پول داره که وقتي رفته سفارت waveاش کردن..نمي دوني يعني چي؟ يعني اينقدر پول تو حسابش بوده که گفتن آقا شما ويزا نمي خواين ويزاي ما رو هم شما بايد بدين ! شوهرم گفته واسه روحيه ام مي خواد منو بفرسته يه سفر اسپانيا...مي دوني ما کلا مدتهاست گوشت گاو نمي خوريم چون احتمال جنون گاوي تو انگلستان وجود داره ؛درست اينجا ايرانه ولي من هر جا باشم انگليس محسوب ميشه... بهت گفتم که من عادت دارم هميشه عصرا شکلات با نسکافه بخورم؟ راستي نمي دونم چرا من هيچوقت يه دوست نزديک ندارم همه انگار بهم حسودي ميکنن...با هيچ کس نمي تونم راحت همه حرفامو تا ته بزنم....٬
به قول سعدي:
؛چون انصاف از اين ماليخوليا بنشست....٬
Monday, May 13
عرض ادبي به پيشگاه مولا :
کيست مولا آن که آزادت کند
بند رقيت ز پايت برکند
زين سبب پيغمبر والا مقام
نام خود وان علي مولي نهاد
گفت هر کس را منم مولي و دوست
ابن عم من علي مولاي اوست
...........................................
اي علي که جمله عقل و ديده اي
شمه اي واگو از آنچه ديده اي
راز بگشا اي علي مرتضي
اي پس از سوء القضا حسن القضاء
مولانا
با جان و روان بوعلي مهر ٬علي٬
چون شير و شکر به هم بر آميخته اند
بوعلي سينا
Sunday, May 12
هر نوع احساسي داراي انرژي زياد است.همانطوري که براي رئيس جمهور بادي گارد مي گذارند ما نيز براي جلوگيري از فشارهاي هيجاني از قبل بايد محافظ هاي ذهني قرار دهيم:
۱) وقتي در آئينه به خود نگاه ميکنيم لبخند بزنيم.
لبخند ما معمولا براي ديگران و بعضا بيخودي است و مصنوعي. از ته قلب در آئينه براي خود لبخند بزنيد.لبخند واقعي زدن در آئينه کاري به سرخوردگي ها ؛ناکاميها؛ گناه ها و شکست ها ندارد.تاثيرش نهايتا بسيار زياد است...
***
۲)هر وقت مي ايستيم يا مينشينيم يا هر حالتي سينه سپر باشيم.
تغييرات شيميايي در ستون فقرات حس اعتماد به نفس مي دهد.هر وقت فشارهاي زندگي زياد است اگر دقت کنيد شانه ها خود به خود جمع ميشوند.
***
۳)اگر قسمت بيشتر انرژي ما به قسمت روشن مسائل اختصاص داده شود مثبتگرايي ذهني صورت ميگيرد.
غالب کردن احساسات مثبت به منفي مي تواند يک نوع پرورش احساس باشد.
احساسات خود را خود پرورش دهيد و گرنه محيط و ديگران آن را برايتان شکل مي دهند!...
نذاريم اين اتفاق بيوفته...
***
۴)وقتي ديگران با ما صحبتهاي سنگين و توهين آميز ميکنند؛وقتي به حرفهاي ما گوش نمي دهند و ما را درک نميکنند :
بايد در نظر گرفت که آنها در حد توان درک خودشان هستند.مثل يک کوتاه قد که در برابر قد بلندتر دستش به جاي خاصي نميرسد. حد آگاهي ديگران را در نظر بگيريم. رفتارهاي ما نيز اندازه آگاهي خودمان است.
در کل بخشيدن يا نديد گرفتن مطرح نيست بلکه جدي نگرفتن مطرح است.در تجربه فرو نرويم...بر تجربه شاهد وناظر باشيم...
Friday, May 10
جستجو ...جستجو....جستجو...
يک شب که پسر با کيمياگر به آسمان مي نگريستند؛پسر گفت:
٬دلم از رنج بردن مي هراسد.٬
٬ به دلت بگو ترس از رنج بدتر از خود رنج است و هيچ دلي هنگام جستجوي روياهايش رنج نخواهد برد؛ زيرا هر ثانيه جستجو برخورد با خدا و ابديت است.٬
پسر به دلش گفت:
٬هر ثانيه جستجو برخورد با خداست.وقتي من واقعا در جستجوي گنجم بوده ام ؛چيزهايي را در مسير يافته ام که هرگز نديده بودم
Thursday, May 9
ممکن است به من بگوييد از کدام طرف بروم؟
گربه گفت:٬ بستگي به اين دارد که کجا مي خواهي بروي٬.
آليس گفت: آن قدرها مهم نيست که کجا مي خواهم بروم
گربه گفت :٬ با اين حساب مهم نيست از کدام طرف بروي٬.
٬آليس در سرزمين عجائب٬
بدون نقشه حتي نمي دانيم از کجا مي خواهيم شروع کنيم و به چه سمتي برويم
جامعه اي که به کسي مثل ٬علي ٬ نه بگويد ؛ علي را از علي بودن نمي اندازد ؛ خود را از علي داشتن ؛خود را از حق ؛ محروم مي کند....
Wednesday, May 8
زن يا مرد بودن مهمتر است يا انسان بودن؟ در صحنه نمايش نقش مهمتر است يا نقش آفرين؟ در پايان جايزه را به نقش مي دهند يا به کسي که نقشش را زيباتر ايفا کرده است؟
دوست داشتن از عشق برتر است.عشق يک جوشش کور است و پيوندي از سر نابينايي.
اما دوست داشتن در هر روحي جلوه خاص خويش را دارد و از روح رنگ ميگيرد و چون روحهاه بر خلاف غريزه ها ؛هر کدام رنگي و ارتفاعي و بعدي و طعم و عطري ويژه را دارد ؛ميتوان گفت بشماره هر روحي دوست داشتني هست...
علي شريعتي
بنگر اکنون زنده اطلس پوش را
هيچ اطلس دست گيرد هوش را ؟
از برون بر ظاهرش نقش و نگار
و ز درون ز انديشها او زار زار
و آن يکي بيني در آن دلق کهن
چون نبات انديشه و شکر سخن
مولانا
Monday, May 6
گروه Modern Talking تو ايران طرفدار داره:يکيش خودم ؛با اينکه گاهي مي بينم تو تاکسي مي ذارن و آدماي به اصطلاح ....(بگذريم) گوش مي دن ولي من بازم آهنگاشو دوست دارم و جالب اينه که فکر مي کنم سليقه ايراني ها تو موسيقي بيشتر به اروپايي ها نزديک باشه تا آمريکايي ها؛مثلا همين گروه که اينقدر تو ايران از همه قشري طرفدار داره اصلا تو آمريکا شاخته شده نيست (حتما مي دونين اين گروه يه گروه آلمانيه) ؛و اصولا آمريکاييها اين سبکها رو خيلي نمي پسندن...خب بگذريم حالا يه تيکه از آهنگ ٬در زمين صلح را به من ارزاني بدار ٬(Give Me Peace On Earth) :
Love is easy - hate is wrong
Find the way,babe-way back home
Give your heart -love never die...
Or a little clove will cry
Be a dreamer-be a fool
Come and break all these rules
Better late than never done
For the children -we need a home
Give me peace on earth
Give me all your love
Say, that we wont fighting
For the peace of all
Let the children sing...
Sunday, May 5
مطلب زير از کتاب The Path Of Loveنوشته (دعوام نکنين ها بگين اينم گير داده!) Deepak Chopra هست؛آخه واقعا معرکه مي نويسه چيکار کنم خب! اين يکي تر جمه اش به فارسي هم عالي (خانم تمدن) ؛البته فکر مي کنم يک کم کمياب باشه ولي اگه گيرتون اومد و خوندين مي فهمين من چرا گير دادم به اين نويسنده.
i>In spirit you are unbounded by time and space, untouched by experience. In spirit you are pure love."
چقدر اين مرد رو دوست دارم(مي دونستن کيا رو بايد بکشن):
انسان کامل يعني انساني که قهرمان همه ارزشهاي انساني است
در همه ميدانهاي انسانيت قهرمان است.
در ضمن تو اين سايت مي تونين سخنرانيهاشو هم از رو اينترنت بشنوين
من
پري کوچک غمگيني را
مي شناسم که در اقيانوسي مسکن دارد
و دلش را در يک ني لبک چوبين
مي نوازد آرام؛آرام
پري کوچک غمگيني
که شب از يک بوسه مي ميرد
و سحرگاه از يک بوسه به دنيا خواهد آمد.
فروغ فرخزاد
"Whatever you have in your mind - forget it; Whatever you have in your hand - give it; Whatever is to be your fate - face it!"--Abu Sa'id
Saturday, May 4
٭ دلم خيلي مي خواد دوباره متولد بشم ...به چشماي زندگي خيره بشم ...يه لبخند بزرگ و پر از عشق بهش بزنم و بگم سلام ...حيف که هنوز وقتش نرسيده ؛شايد همين فردا باشه ...ديگه حتي سونوگرافي هم وقت تولد آدما رو معلوم نميکنه.
راستي يه اتفاق خوب : از نمايشگاه کتاب غرفه شهر کتاب کتاب اصلي How to know God...رو خريدم ...