Tuesday, December 31

يه روزي تو همين روزا ...لابه لاي همه فکرا و حرفا...
يه روز قاطي همه جنگ ها...از وسط همه نگاه ها ...
نگاهت رو شناختم...هنوز آغوشت رو نچشيدم...اما معني خنده قشنگتو فهميدم...
بهم گفتي که بيام همه چيز درست ميشه ...

Sunday, December 29

راهي براي يک دم عميق...آرام و بي دغدغه...راهي براي فرو بردن يک جرعه آب ...آرام و بي دغدغه...عمر تنها يک نفس است ؛ با رهايي بايد کشيد ...عمر تنها يک جرعه است آزادانه بايد نوشيد...

راه ؟ خواهي يافت...




Friday, December 27

روزها سپري مي شوند....

گم شدم تو نگاهت....



Saturday, December 21

يه چيزه ديگه هم هست ....خواستم بگم هنوز دوست دارم....ببخشيد اگه حقارتم فرصت ابراز نميده...

يادت مياد که بهت گفتم زندگي اصلا حساب و کتاب نداره....مي توني يه روز از خواب پاشي و ببيني ميليونر شدي...يا اينکه سرتو گذاشتي رو شونه کسي که ازش متنفر بودي و داره نوازشت مي کنه و تو هم آروم آروم داري عشق رو نثارش مي کني ...

يادم مياد که گفتي شايد....شايد همه چي بستگي به چشمها داره که چه جوري مي بينن و من جواب دادم بيشتر ازون بستگي به کسي داره که چشم و ديدن رو آفريده ...ازش بخواه که برات تو يه لحظه معجزه کنه ...که بخوابي و پاشي ببيني ميليونر شدي ...يه ميليونر واقعي.....



Tuesday, December 17

دلم ميخواست يه جفت دستکش چرمي که توش از پوست خرگوش گرم و نرم باشه براي هر کدوم از کسايي که مجبورن تو اين شباي سرد کنار خيابون بخوابن بخرم...اونوقت مي تونستن عبور ماشين ها رو از کنارشون تماشا کنن بدون اينکه نگران يخ بستن دستاشون باشن...

Tuesday, December 10

براي کساني که مي خوانندم...براي کساني که زندگي مي کنند چونان شکفتن آرام يک گل...همه احساسم ...اين است ...زندگي تنها يک لحظه است يک لحظه عجيب ... لحظه اي که مي توان در آن غرق شد يا که نه شنا کرد و به ساحل رسيد...آيا اينکه به سمت کدامين ساحل شنا کنم مهم است؟ يا که ساحل هميشه ساحل است و از هر سو دريا را احاطه کرده؟؟؟