Saturday, April 26

کشف جديد!

John Mayer يه خواننده اي که تازگي ازش خوشم اومده ؛ از حالت طبيعي و ساده بودنش خوشم اومده از صداش و اينکه قشنگ گيتار مي زنه :)




Friday, April 25

انگار که هزار سال گذشت...هزار ساله بي حاصل...هزار ساله سرشار از عشق هاي ناتمام ...سرشار از چهره هاي هراسانه ترسان از مرگ...سرشار از اندوه هاي مسخره ...سرشار از خود فروشي ها و فخر فروشي ها...سرشار سوزاندن قلب ها به اميد يافتن آرامشي که هرگز نمي آيد...سرشار از خود خواهي ها....
سرشار از خود

خود

خود

خود

هوا

هيچ

نابودي


و تنها پيوستن است که بندهاي هزار ساله را مي گسلد...


Wednesday, April 23

رسيدن

رسيدن به نگاهي

رسيدن به نگاهي که

رسيدن به نگاهي که از حادثه عشق

رسيدن به نگاهي که از حادثه عشق تر است

رسيدن

رسيدن

رسيدن

.
.
.

سبز سفيد قرمز آلبالويي خاکستري سياه زرد صورتي بنفش نقره اي آبي

متا فيزيک

متافيزيک

متافيزيک

گاهي هم فيزيک


من کدر شدم

اينترنت سرعتش خيلي کمه

با کدورت و سرعته کمه اينترنت مگه ميشه نوشت؟

Friday, April 18

زمستون ميره پشتش بهاره؟

Thursday, April 17

يک تصوير
مردم در گذر بودند ...از کنارش مي گذشتند گويي هرگز او را نديده اند...گويي او قطعه اي هميشگي از آجر هاي ديوارهاي مخروبه شهر است...تنها گاهي نگاه کنجکاوي از چشمان معصوم کودکي خردسال او را براي چند لحظه اي دنبال مي کرد...غربت غربت غربت واژه اي که حتي ديگر مدتي بود با آن هم غريبه شده بود چون ديگر به چيزي نمي انديشيد...انديشيدن برايش کابوسي دور شده بود...لباسهاي مندرس...دستهاي کثيف و سرد...نگاهي بي رمق و خالي از حيات...اينها سرمايه هاي حاصل شده از سالهاي عمرش بودند که اشتياقي به حفظشان هم نداشت...

*********************************************************
اين وجود چه درسي برايم دارد؟ من چه درسي براي او دارم؟
در کجاي دستگاه عالم ايستاده ايم؟ ديگري چه درسي براي ما دارد؟

عدل واژه اي بيگانه با ذهن اما حقيقي است...آيا مي شود روزي عمق آن را دريافت؟




Wednesday, April 16

و تو تنهاترين من بودي.

و تو نزديک ترين من بودي.

و تو رساترين من بودي ؛ اي من سحرگاهي ؛ پنجره اي بر خيرگي دنيا سرانگيز!


سهراب سپهري




Tuesday, April 15



يا رب ؛ اين بوي خوش از روضه جان مي آيد؟
يا نسيمي است کزان سوي جهان مي آيد؟

يا رب ؛ اين آب حيات از چه وطن مي جوشد؟
يا رب ؛ اين نور صفات از چه مکان مي آيد؟

ديوان شمس

مامانم مي گه آدما مثل کتاب ميمونن...وقتي از کنار هم ميگذرند فقط جلد هاي همديگه رو مي بينن...اما وقتي دل هر کدومو باز کني مي بيني که هر کدومش داستان خودشو داره و حکايت هر کدوم با ديگري متفاوته...و ديگه اينکه همونجور که کتابا رو از رو جلدشون نميشه فهميد که مطلب توشون واقعا چقدر ارزش داره ...آدمها رو هم از روي ظاهرشون نميشه فهميد که تو دلشون واقعا چي ميگذره و اينکه ارزش اون آدم چقدر هست...فقط کسي مي تونه قضاوت کنه که يا همه کتابا رو خونده باشه يا نويسنده همه کتابا باشه...
من يکي که دارم با نويسنده کتاب زندگيم چونه مي زنم که گاهي هم اجازه بده خودم يه جاهايي از کتابم رو بنويسم !...




Sunday, April 13

آيا ؟


Friday, April 11

هميشه هم نميشه خوب بود ؛ خدا هم دوست نداره هميشه آدم خوب باشه...چون تا ادم طعم بدي رو نچشه که معنيه خوبو نمي فهمه ؛ بعدشم خوبي تو هر مرحله معنيش واسه ادم عوض ميشه...قديمترا خوب بودن براي من اين مفهومو داشت که وقتي با مامانم دعوام ميشه جلو خودمو بگيرمو خيلي بلند داد نزنم...امروز شايد خوبي برام به مفهوم شادي آرامش و سکون دائمي باشه اين که هر کي هر کاري کنه؛ هر جا باشم تو دنياي خودم براي دل خودم خوشبخت باشمو برام فرقي نکنه بيشتر دنيا داره چي کار مي کنه ؛ من راه خودمو با آرامش و صفا طي کنم ( نمي گم الان اينجوريم؛حداقل دارم سعي خودمو مي کنم)...

حالا يه سوال ازت دارم
نازنين فردا خوبي معنيش برام چيه؟
مي دونم بايد صبر کنم تا وقتش برسه تا بهم جواب بدي... هميشه صبور تو مي مونم (با خواست خودت)

کنار ساحل به تنهايي کنار رد پاي تو مي رقصم ...


Thursday, April 10

کافر خداپرست



از آن رو زنده ام که روزي بيابمت...


ما زنده از آنيم که آرام نگيريم
موجيم که آسودگي ما عدم ماست.

Tuesday, April 8

بعضي اسمها هستن که مثل بعضي بوها ؛مثل بعضي آهنگها و صداها؛ مثل بعضي رنگها و شکلها؛ بد جوري ته دل آدمو مور مور ميکنن...درست مثل بعضي خاطره ها...



مي خواهم که با باد به دوردست ها سفر کنم...به ناکجا آبادي دور...

Thursday, April 3

چرا همه چي يه جوري شده؟؟



حالا وقتشه که قدر سربازاي ايراني که با عراقي ها جنگيدن رو بيشتر بدونيم...


Wednesday, April 2

Out on the edge of darkness
there rides a peace train
O' peace Train take this country
take me home again...


Tuesday, April 1

وقتي تو ساحل بودم ديدم خيلي کارا هست که مي تونم بکنم...
مي تونم به دريا نگاه کنم ؛
مي تونم به صداي دريا گوش بدم؛
مي تونم با چشمهاي بسته به صداي دريا گوش بدم؛
ميتونم در حالي که به آسمون نگاه مي کنم به صداي دريا گوش بدم؛
يا اينکه در حالي که به دريا نگاه مي کنم به صداي آوازي که از دوردستها مياد گوش کنم؛
مي تونستم در حالي که به اونچه که تو آسمونهاست نگاه ميکنم به صداي موجهاي بي قرار دريا گوش بدم؛
صداي دريا براي يک عمر بسه...

مگه زندگي ازين زيباتر هم ميشه؟؟